صلح، سفر پیدایش (14:18) برحسب رأی عالم همان محلی است که بعد از آن اورشلیم خوانده شد همانکه در مزامیر (76:2) سالیم مکتوب است، (قاموس کتاب مقدس)، رجوع به شالیم و اورشلیم شود
صلح، سفر پیدایش (14:18) برحسب رأی عالم همان محلی است که بعد از آن اورشلیم خوانده شد همانکه در مزامیر (76:2) سالیم مکتوب است، (قاموس کتاب مقدس)، رجوع به شالیم و اورشلیم شود
بامبه چه (در تداول عامه) بامب. بامبه، ضرب با کف دست به تارک و میان سر کسی. (یادداشت مؤلف). زخم با کف دست بر سر کسی. بام. بامب کوچک که برمیان سر کسی زنند با کف دست. ضربتی خفیف بر سر کسی با کف دست گشاده. ضربت. (یادداشت مؤلف). توسری کوچک. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). - بامبچه زدن، ضربت با کف دست گشاده بر سر کسی. بامب زدن. توسری زدن. - بامبچه خوردن، بامب خوردن: توسری خوردن
بامبه چه (در تداول عامه) بامب. بامبه، ضرب با کف دست به تارک و میان سر کسی. (یادداشت مؤلف). زخم با کف دست بر سر کسی. بام. بامب کوچک که برمیان سر کسی زنند با کف دست. ضربتی خفیف بر سر کسی با کف دست گشاده. ضربت. (یادداشت مؤلف). توسری کوچک. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). - بامبچه زدن، ضربت با کف دست گشاده بر سر کسی. بامب زدن. توسری زدن. - بامبچه خوردن، بامب خوردن: توسری خوردن